اشعار احمدیزدانی

اشعار ذخیره و بازنگری نشده احمد یزدانی

۱۶ مطلب با موضوع «قصیده» ثبت شده است

داریوش پلید و بیمقدار

چهارشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۱۹ ق.ظ

داریوش پلید و بیمقدار
مرد افیونی جنایتکار
با عملکرد خائنانه خود
داده کشتن ز نسل ما بسیار
برده سود از قبال طغیانت
بوده لاشخور همیشه چون کفتار
بخیالت که رفته است از یاد
ناجوانمردیت به نسلی زار
با خیانت عجین و همبستر
با رذالت نشسته همچون یار
کشته ای تو یلان بسیاری
بوده زهرت کشنده تر از مار
اشک تمساح برای قربانی
بوده بر کشتگان خود غمخوار
فوجی از بهترین جوانان را
برده در مسلخ صدا هر بار
بوده بنیاد آینه مکرت
که کند مخفی انهمه آزار
در سرانجام خوانده خود را تو
یک سیاستمدار مردم دار
بیخبر باشی از ته قصّه
که شود کرده ات به تو آوار .

زندگانی

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ

زندگانی جمع اضداد و جدالی بیش نیست
هر جدال و حسّ و حالش قیل و قالی بیش نیست
لذّت انسان حاضر در قضاوت کردن است
اوج این لذّت عذاب است و وبالی بیش نیست
خواب سنگین رفتگان در حسرت رویای خوش
نقش رؤیا در توهّم را ملالی بیش نیست
چشم ها میسوزد از گرد و غبار از سفلگان
سفلگان و سعی آنها انفعالی بیش نیست
هر تکاپو از برای جستجوی لذّت است
زندگی بی سختی دوران خیالی بیش نیست
در قضاوت بی تامّل هر محالی ممکن است
پای چوبین ره بمقصدرا محالی بیش نیست
پای آزادی به بال آرزوئی بسته است
روزن کُنج قفس بشکسته بالی بیش نیست
راحتی در سختی و سختی پس از هر راحتیست
آدمی با عمر طولانی نهالی بیش نیست
ضجّه در آتش زدن همسنگ اسپند و خوشی
فرصت هر ضجّه در آتش مجالی بیش نیست
زشت و زیبا از اساس خلقت این عالم است
هرچه از آن گفته آید شرح حالی بیش نیست
گر شود طولانی عمری همچنان خضر نبی
در زمان رفتنش قدّ هلالی بیش نیست
دلخوشی ها خاطراتی از برای پیری است
خوش بود پیری که عمرش را کمالی بیش نیست
تا به آرامش رسی سرپنجه ای با اضطرار
نُه فلک با اضطرار آن سوالی بیش نیست .

گور بود و من در آن بودم دراز

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۲۹ ب.ظ

دیده ام در یک شب تاریک راز

گور بود و من در آن بودم دراز

فرق بسیاری میان من و من

مثل فرق بانماز و بی نماز

بندگی میکردم از روی ریا

بوده ام از ذلّت خود سرفراز

هر بدی را مرتکب در خلوتم

باطنی مسموم ، ظاهر سروناز

هرچه گفتم هرچه کردم با نظر

از حقیقت دور ، در بند مجاز

چون اسیری که شدم گُم در خودم

کفر و ایمان کار و کسبم ، یک نیاز

یک تصادف روشنی شد در دلم

عبرتی آورد با خود کارساز

بندگی از سر گرفتم ، بنده ام

میکنم از نفس و شیطان احتراز

باقیش را من نمیدانم دگر

راهی هستم در نشیب و در فراز

صبر فی لله برگزیدم ، ترک خویش

هستم از عالم و آدم بی نیاز

هر اسیری در خودش گُم میشود

گُم شدم پیدا نمودم خویش باز

صبر بالله صبر عبد پایدار

جستجویش میکنم از دیرباز

مزد هرکس در ازای کار اوست

سعی بی مزد است سخت و جانگداز .

.

ای خدا ای خالق عشق و شعور

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۲۸ ب.ظ

ای خدا ، ای خالق عشق و شعور

ای خداوند گرامی ای غفور

کن کمک تا آنکه برداریم ما 

گام دوّم را قوی تر ، با غرور

کشور ایران کند با اقتدار

از گذرگاه خطرناکش عبور

با تعمّق کرده دشمن را فلج

حق شود حاکم در اجرای امور

حال و روز تک تک مردم شود

پر زشادیهای همراه سُرور

صبر آنها میوه ی خود را دهد

صلح و خوبیِ فراوان، با وفور

روبروی ظلم و جور شرق و غرب

گشته دولتهای اسلامی جسور

یک نگاه تازه حاکم تا از آن

رهبران مسلمین گشته فکور

از تشرهای شیاطین واهمه

گردد از کلّ مسلمانان به دور

ضربه کاری خورد دشمن ز ما

بوده در راه هدف ملّت صبور

دشمن مستکبر و منفور ما

رفته با امیال شیطانی به گور

فصل اطمینان خاطر آمده

چای چالش خانه گردد غرق نور

بستر عالم شود آماده تا ،

حضرت صاحب بفرماید ظهور ،

،

دل سپردن

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۵۹ ب.ظ

دل اگر بسپری به حضرت یار

حق شود یاور تو در هر کار

چون رَوی زیر چتر یاوریش

نشود کارگر بدِ دیّار

شب تاریک می‌شود چون روز

بخت خوابیده می‌شود بیدار

همه ی تلخیت شود شیرین

لاغرت ناگهان شود پروار

میش های تو می‌دهند برّه

سینه ی گاو می شود پربار

زن و فرزند سرخوش و شاداب

رمه هایت هزار تا به هزار

دوستانت به تو وفادارند

دشمنان تو می‌شوند ناکار

پر ثمر مرتع و چراگاهت

خیر می بارد از در ‌و دیوار

درِ بسته شود برویت باز

راحتی می‌شود تمام فشار

سرو سامان بگیرد عمر عزیز

سهل و آسان شود تو را دشوار

قصد بد بر تو کارگر نشود

می کِشَد حق به دور تو دیوار

وای اگر از خدا کنی غفلت

نکند قسمت کسی دادار

راه پر درد و رنج و ناجوریست

نرود در چنین رهی هوشیار

هرکه باشی به هر کجا برسی

بد سر انجامی است آخر کار

این سخن را فقط کسی داند

که به عبرت کند سفر بسیار .

معلّم

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۷:۵۹ ب.ظ

باغ دارد سایه ساران زیاد

کُنج بالیدن و گنج اعتماد

چشمه ساران زلال و دائمی

 رودِ جاری از برای خیر و داد

هر معلّم وارثی از انبیا

معتبر بوده برای استناد

روح نیکی گستراند در زمین

میشود بازار بد از او کساد

ایستاده روبروی کجروی

مثل بیدی در حضور او فساد 

معبری عالی برای علم و عشق

تربیت کرده بزرگان زیاد

پاکِ پاک و عارفی نیکوخصال

حرکتش از عمق باور ، اعتقاد

ایستاده صخره سان ، مانند کوه

پافشاری کرده بر‌هر اتّحاد

راز بسیاری درون سینه اش

ظاهراً خنده بروی لب وَ شاد

آرزو دارم که باشد سربلند

نزد مولایش بهنگام معاد

دوست دارد هرکه درکش کرده است

اوست انسانی بزرگ و خوش نهاد

در دلِ شب در زمانِ نیمه شب

دست ها رو به خدا ، ربّ العباد

ای خداوند بزرگ و ماندنی

حفظ کن او را ز دیو بدنهاد

فقر را کن منحرف از خدمتش

ریشه کن کن جهل را یا هر فساد

دانش او را بتابان در جهان

تا که اهل علم یابد ازدیاد

صلح و آرامش بده بر مومنین

خوار کن هر کافر بی اعتقاد

جان دلسوزان کشور شاد کن

بر معلّم ده تو آرامش زیاد

آب و بادو خاک و آتش را بگو

داده بر او خواهشش یا هر مراد

کشور ایران زمین را حفظ کن

از گزند دشمنان و تند باد.

#احمد_یزدانی

#بنیاد_امام_جواد_ع  

#کوتوال_فیروزکوه 

#بنیاد_شعر_و_ادبیات_داستانی_ایرانیان 

#ادبیها

#روز_معلم

#شهید_مطهری 

#انجمن_ادبی_کوتوال 

@ahmadyazdany

آموزگار

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۷:۵۶ ب.ظ

عاشقی دلداده بود ، آموزگار

زد زمینش در تصادف روزگار

انقلابی بود کشور ، ملتهب

گشته بر امر معاش خود دچار

جنگ شد آغاز ، درمان سخت شد

مشکلاتش بار شد بر روی بار

دل اسیر قامت بیمار بود

لطف تدریس از برایش شد فشار

درد وجدان رفت در عمق وجود

 کرده احساس خیانت ،  بیقرار

دید در رویایِ خود ، نسل بشر

بی سلاح عشق هر یک یک شکار

هرمعلّم لازم است تا با خِرَد

داده از مهرش به هستی اعتبار

از مهارتهای خوب زندگی ،

گفتگو کردن و رقص جویبار

صبر و خلّاقیّت و عفو و گذشت

معتقد بودن و در ره استوار

دوستی با جانور ،عشق وطن

لذّت از برگ درختان و بهار

شادبودن ، شادمانی ، رویِ خوش

بوی گلها‌، گوش دادن با وقار

اعتماد و عاشقی ، گنجِ سکوت

راستگوئی ، راست بودن ، ابتکار

با محبّت با مدارا حِلم و دین

بهره از ایمان راسخ ، بی شعار

دیدنِ خالق درون لحظه ها

شرم کردن از ستم با اقتدار ،

همرهِ گلهای زیبای دگر

کرده در درسش به شاگردان نثار

دید و دید و غم وجودش را گرفت

ترک کرد او کارِ خود را زار زار

در پیِ کارِ دگر رفت و از او

مانده خاکستر از آتش یادگار

نازنینانِ معلّم ، عاشقی ،

هست تنها شیوه ی مطلوب کار

روزتان آمد ، مبارک بادتان

روز عشق و روز شور و افتخار.

#احمد_یزدانی

موشک سرخ وطن

دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۴۲ ب.ظ

پرسپولیس ، ای موشک سرخ وطن ، یاقوت ایران

پرسپولیس، ای سرخی خون رگ پیرو جوانان

متّحد هستید و باهم ، ارتشی جنگنده ، همدل

آتش توپخانه را روشن کنید ای گلعزاران

جای جای کشور از عشق شما دارد سخن ها

تا به قُلّه یک قدم مانده و یک بازی به میدان

می رسد از هرطرف سوی شما احساس مثبت

از تمام خانه ها ، شهر و ده و استان به استان

نامتان رُعب آور است در خانه تنگ  رقیبان

مرد میدانهای سخت هستید و عشق دوستداران

سلطنت بر آسیا در انتظار سینه سرخان

کرده اید السدّ قلدر را چنان مخروبه ویران

موشک هستید هرکدام و نقطه زن ، حسّاس و کاری

وه چه غوغا میکند شوت شما ای پهلوانان

فرشی از گل زیر پاتان ، روبرو گل ، پشت سر گل

مست بوی گل تمام کشور از گلها عزیزان

پرسپولیس قهرمان ای قبله ی قرمز پرستان

از تو قرمز شد چو خون سرخ ما فوتبال ایران

جای تو در قلب عشّاق تو محفوظ است و محکم

عاشقان باکی ندارند از غم باران و طوفان

خون ما سرخ و شما سرخ و همه سکّونشینان

چشممان بر ساق پا و لحظه ی گل ،سوت پایان .

#احمد_یزدانی

#پرسپولیس

#جام_باشگاههای_آسیا

@ahmadyazdany

.

پرسپولیس

دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۲۸ ب.ظ

بشنو از عاشق دلیل عشق سرخش را هم اکنون

#پرسپولیس و عاشقانش بوده استثنا به مضمون

از همان اوّل که نام نامیش شد نقل مجلس 

اختران بیشماری آمدند از سینه بیرون

#جعفر_کاشانی و #خوردبین و #بهزادی وَ #اصلی

بوده اند بمب اتم ، ماند آن تشعشع تا هم اکنون

می نویسم از #عمو_مهراب و #پروین و #کلانی

می نویسم از زمین و داور و حمله ، شبیخون

#پیروانی، #آشتیانی ، #پنجعلی تا شخص #دائی

کرده فوتبالی که سطح قاره شد از آن دگرگون

#محسن_عاشوری و #شاهرودی و #انصاریان هم

مثل #ایرانپاک و گلهایش درون سینه هامون

از #کریمی و #درخشان و #حمید_استیلی و #شیری و #زارع

هر رقیبی می نشست بر جای خود بی چند و بی چون

داش #کریم_باقری تا #نصرتی ، #شیث_رضائی

بوده اند یکپارچه باهم چنان ارکستر موزون

#ارتش_سرخ است و خاطرخواه فراوان دارد هرسو

میکند با قدرتش هر تیم دیگر سحر و افسون

این زمان هم افتخاراتش ندارد مثل و مانند

از همین رو عاشقان بسیار و از اندازه بیرون .

#احمد_یزدانی

#ارتش_سرخ

#پرسپولیس

#کوتوال

مادر

سه شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۷ ب.ظ

نیمه زیبای خلقت ، روح پاک زندگی

آفتاب بی بدیل بخشش و بخشندگی

انعکاس مهربانیهای خالق در زمین

منتهای روشنائی ، آخر تابندگی

معنی شورآفرین زادن از عمق عدم

بی بها هر گوهری نزد تو با شرمندگی

زیر پای تو بهشت و رستگاری مهر تو

نور جانت می ستاند هستی از درماندگی

ابتدای زندگی ، مفهوم و رنگ و بوی آن

شور و حال آفرینش ، معنی سرزندگی

جوهرت را چون خداوندِ محبّت می سرشت

با هدف کامل شد از ایشان همه سازندگی

مادران والاترین های جهان هستی اند

مظهر مهر و محبّت در ورای سادگی

گفتگو از تو بهانه از برای خوبی است

تا بیاد آید ز کوثر سوره دلدادگی

نیست در نزد خدا محبوب تر از زن کسی

حضرت زهرای اطهر قلّه ی بالندگی .

#احمد_یزدانی

اشعار احمدیزدانی

در این وبلاگ اشعار گاهاً خام و بازنگری نشده که ممکن است دارای عیوبی هم باشند از شاعر معاصر احمدیزدانی با تخلّص کوتوال در دسترس علاقمندان شعرو ادب فارسی قرار دارد

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی