دل اگر بسپری به حضرت یار
حق شود یاور تو در هر کار
چون رَوی زیر چتر یاوریش
نشود کارگر بدِ دیّار
شب تاریک میشود چون روز
بخت خوابیده میشود بیدار
همه ی تلخیت شود شیرین
لاغرت ناگهان شود پروار
میش های تو میدهند برّه
سینه ی گاو می شود پربار
زن و فرزند سرخوش و شاداب
رمه هایت هزار تا به هزار
دوستانت به تو وفادارند
دشمنان تو میشوند ناکار
پر ثمر مرتع و چراگاهت
خیر می بارد از در و دیوار
درِ بسته شود برویت باز
راحتی میشود تمام فشار
سرو سامان بگیرد عمر عزیز
سهل و آسان شود تو را دشوار
قصد بد بر تو کارگر نشود
می کِشَد حق به دور تو دیوار
وای اگر از خدا کنی غفلت
نکند قسمت کسی دادار
راه پر درد و رنج و ناجوریست
نرود در چنین رهی هوشیار
هرکه باشی به هر کجا برسی
بد سر انجامی است آخر کار
این سخن را فقط کسی داند
که به عبرت کند سفر بسیار .
در پیــچ جـــاده مســـافـــر پیـــاده شــــد
پیچیـــده در معـــادله هـــایی که ساده شد
رنجیـــــده بود مشــــام از حضــــور او
خلقی اسیـــر خــط سفیــــدی به جاده شد
آورد از چمـــــدانــش سکـــــوت و دود
با دستی از چدن که به دستکش اعاده شد
امـــروز عصــــر اتمهـــای گندمی است
روزی کــــه حقـــه ی تازه نهـــاده شــد
یکــــروز گنـــــدم و روز دگــــر اتــــم
حقی که از ضعیف یقینــــا ستـــاده شـــد
اشتون دوباره چو حـــوا بهـــانه اســـت
زیرا گره به پایمردی و دندان گشــاده شد.
کوتوال
بوده ام من چون خسی بی ادّعا
سالها بند بلا را مبتلا
تو نجاتم داده ای از بند خویش
رستم از مهرت شدم لبخند خویش
آب وجاروی وجود از آن توست
عالمی ماتت شده حیران توست
ماومن هاقیل وقال دیگریست
بندگی را عشق و حال دیگــــریست
تو تمامی بزرگی را ســـزا
بودن من ها و ماها از شما
گوشه ی چشمی به رندانت فکن
دستگیری کن به زندانت فکن .
رفته دل در سجده گاه بی نیاز
از مسیر راه آرامش ، نماز
سجده بر روی زمین از آسمان
چون زمین خود آسمانی از نیاز
زیر پا را دید او از آسمان
جنگ و صلح و عشق و نفرت ، رمزوراز
خوب و بد در جنب هم درگیر هم
کهکشانها نورو نورو راه باز
میکند هر دل به عشقی انتخاب
راهِ خود را ، راهِ بسته یا که باز
#احمد_یزدانی
باغ دارد سایه ساران زیاد
کُنج بالیدن و گنج اعتماد
چشمه ساران زلال و دائمی
رودِ جاری از برای خیر و داد
هر معلّم وارثی از انبیا
معتبر بوده برای استناد
روح نیکی گستراند در زمین
میشود بازار بد از او کساد
ایستاده روبروی کجروی
مثل بیدی در حضور او فساد
معبری عالی برای علم و عشق
تربیت کرده بزرگان زیاد
پاکِ پاک و عارفی نیکوخصال
حرکتش از عمق باور ، اعتقاد
ایستاده صخره سان ، مانند کوه
پافشاری کرده برهر اتّحاد
راز بسیاری درون سینه اش
ظاهراً خنده بروی لب وَ شاد
آرزو دارم که باشد سربلند
نزد مولایش بهنگام معاد
دوست دارد هرکه درکش کرده است
اوست انسانی بزرگ و خوش نهاد
در دلِ شب در زمانِ نیمه شب
دست ها رو به خدا ، ربّ العباد
ای خداوند بزرگ و ماندنی
حفظ کن او را ز دیو بدنهاد
فقر را کن منحرف از خدمتش
ریشه کن کن جهل را یا هر فساد
دانش او را بتابان در جهان
تا که اهل علم یابد ازدیاد
صلح و آرامش بده بر مومنین
خوار کن هر کافر بی اعتقاد
جان دلسوزان کشور شاد کن
بر معلّم ده تو آرامش زیاد
آب و بادو خاک و آتش را بگو
داده بر او خواهشش یا هر مراد
کشور ایران زمین را حفظ کن
از گزند دشمنان و تند باد.
#احمد_یزدانی
#بنیاد_امام_جواد_ع
#کوتوال_فیروزکوه
#بنیاد_شعر_و_ادبیات_داستانی_ایرانیان
#ادبیها
#روز_معلم
#شهید_مطهری
#انجمن_ادبی_کوتوال
@ahmadyazdany
عاشقی دلداده بود ، آموزگار
زد زمینش در تصادف روزگار
انقلابی بود کشور ، ملتهب
گشته بر امر معاش خود دچار
جنگ شد آغاز ، درمان سخت شد
مشکلاتش بار شد بر روی بار
دل اسیر قامت بیمار بود
لطف تدریس از برایش شد فشار
درد وجدان رفت در عمق وجود
کرده احساس خیانت ، بیقرار
دید در رویایِ خود ، نسل بشر
بی سلاح عشق هر یک یک شکار
هرمعلّم لازم است تا با خِرَد
داده از مهرش به هستی اعتبار
از مهارتهای خوب زندگی ،
گفتگو کردن و رقص جویبار
صبر و خلّاقیّت و عفو و گذشت
معتقد بودن و در ره استوار
دوستی با جانور ،عشق وطن
لذّت از برگ درختان و بهار
شادبودن ، شادمانی ، رویِ خوش
بوی گلها، گوش دادن با وقار
اعتماد و عاشقی ، گنجِ سکوت
راستگوئی ، راست بودن ، ابتکار
با محبّت با مدارا حِلم و دین
بهره از ایمان راسخ ، بی شعار
دیدنِ خالق درون لحظه ها
شرم کردن از ستم با اقتدار ،
همرهِ گلهای زیبای دگر
کرده در درسش به شاگردان نثار
دید و دید و غم وجودش را گرفت
ترک کرد او کارِ خود را زار زار
در پیِ کارِ دگر رفت و از او
مانده خاکستر از آتش یادگار
نازنینانِ معلّم ، عاشقی ،
هست تنها شیوه ی مطلوب کار
روزتان آمد ، مبارک بادتان
روز عشق و روز شور و افتخار.
#احمد_یزدانی
باز در فکر امامت هستم
از میِ ناب ولایت مستم
در خیالم خم ابروی علیست
گفتگوها سخن از روی علیست
گم و گیج از رخ و رخساره ی او
عاشق و رهروی همواره ی او
آن امامی که همه عالمیان
یکطرف بوده و سوئی ایشان
آن گل سرسبد خلق جهان
اوّلین خلقتِ از آدمیان
فاتح خیبر و خیبر شکن است
مظهر عاقله ی ممتحن است
گیج و گنگم ز بزرگی و مرام
شَرّ عالم شده از ایشان رام
قدرت ناطقه ی قرآن است
گوهر بالغه ی انسان است
عدل و داد از قدم او کامل
هرکه دیوانه ی عشقش، عاقل
مظهر زندگی ذرّات است
جوهر کامله ی اوقات است
همه ی خوبی عالم آقاست
قصر عالم ز وجودش برپاست
حیدر خط شکن و میقات است
مرد خیبر شکن فی الذّات است
ریشه ی کاخ امامت مولاست
احدیّت ز وجودش برپاست
نور روشنگر خورشید است او
عطر یاس و مه و ناهید است او
ظاهر و باطن و ارکان جهان
وسط و اوّل و پایان جهان
بشرو طاقت ما کم آقا
تو که باشی نبود غم آقا
در غدیر خم تاریخ جهان
بوده سردار همه حق طلبان
دل ما خوش به شفاعت آقا
نورتان راه هدایت آقا
شافیِ در عرصاتی آقا
معبرو راه نجاتی آقا
#احمد_یزدانی
رمضان است ، ماه خودداری
وقت خرمن و بهره برداری
گاه ترک معاصی و توبه
ماه روزه و خویشتن داری
ماه قرآن ، بهار دلها هست
ماه بخشیدن عطایا هست
ماه رجعت به اصل و گوهر خود
ماه ضربت به فرق مولا هست
ماهِ بخشش و ماه بخشیدن
ماه شادی و وقت خندیدن
ماه دلدادگی و عشق و سرور
میوه از باغ زندگی چیدن
ماه شبهای قدر و مولا هست
ماه خواهش از آسمانها هست
باز درهای جنّت است این ماه
ماه لطف خدای دانا هست
ماه قرآن ، عمل به آن کردن
ماه کم گفتن است و کم خوردن
ماه نزدیکی به خالق خود
ماه بهره ز عمر خود بردن
ماه مهمانی خدای بزرگ
ماه انجام کارهای بزرگ
ماه توبه و ماه دل دادن
ماه خودسازی و عطای بزرگ
#احمد_یزدانی
#ادبستان_تهران
#بنیاد_شعر_و_ادبیات_داستانی_ایرانیان
#ادبیها
#کوتوال_فیروزکوه