برای آدمیان مرگ کشت جان باشد
سفر بگور چو رفتن به آسمان باشد
برای یک سفر افسوس و آه بیهوده است
زمان مرگ سرآغاز بودشان باشد
سفر وسیله هدف مقصداست یک رویش
برای دانه چرا کشتگه زیان باشد؟
کدام دانه به گِل رفت و شد تَهِ قصّه؟
چرا به آدمی اینگونه بد گمان باشد؟
نظر بگور بشر با خِرَد و عبرت کن
ببر تو آیه ی قرآن که عشقشان باشد
کدام دَلو به چاه رفت و خالی آمده باز؟
به قعر چاه سیاه یوسفی نهان باشد
تو رفتنش منگر ، آمدن ببین انسان
غروب شمس طلوع مه جهان باشد
سکوت گور بشر درس عبرت آموزیست
گرای راه نهانی به کهکشان باشد .
.
ز دست عدّه ای درگیر شهرت
گرفتار خیانت گشته ملّت
خدایا نسل آنها را برانداز
و یا با لطف خود فرما هدایت
تلاش و سعیشان القاء ظلم است
و شانتاژ کرده مردم را بشدّت
وجود و راهشان نوکرمآبی
شده آلوده ی هرگونه نکبت
نمک خوردن ، نمکدان را شکستن
بود استیل قوم بی کفایت
شده بازیچه ی دست جواسیس
نمک پاشیده بر زخم از رذالت
ز بسکه مهربانی دیده آنها
طلبکاری شده مانند عادت
چنان دزدان پر زور زمانند
که صاحبخانه را رانده به قدرت
رفته ای خوشروبجایت مانده اشک وزاری است
بر لب مازندران تسلیّت و دلداری است
گرچه بر ایرانیان سخت است اوضاع زمان
سخت تر مرگ صدای ملهم از بیداری است
باور مرگ صدا ناباوری ، سنگین و تلخ
تلخ تر در خلوت از مرگ تو گریه زاری است
با که باید گفت از درد سکوت نغمه ات ؟
روزگار نامناسب دشمن غدّاری است
مزرعه ، دریا و جنگل دارد از تو یادگار
صوت داوودی که تا عرش الهی جاری است
تربیت کردی تو فرزندان بسیاری چو خود
هرکدامین روشنی بخش شب بیداری است
باقی است آواز تو تا زندگانی باقی است
صوت خوش گویای اوج خصلت عیّاری است
یاد و نامت ماندنی ، افسانه هایت خواندنی
باغبانی بوده ای که لذّتش گلکاری است .
#احمد_یزدانی
رفته طاعون و وبا پس کرونا هم برود
فرصت سرقتِ اصحاب جفا هم برود
روسیاهی به ذغال است و بهاران برسد
شادی از نسل پدر سوخته ها هم برود
یک سفینه نشست روی زمین
سرنشینان آن همه خوشگل
از کُراتِ دگر شدند اعزام
تا بخندیم و حل شود مشکل
یک رُباتش شروع به صحبت کرد
گفت از وضع مردم آنجا
قصدِ جاسوسی از زمین را داشت
اینچنین گفت قصّه را مجمل
گفت او در کُراتِ دیگر ، ما
عاطل و باطلیم و سرگردان
کاری از دست ما نمی آید
از بوروکراسیِ شدید ، خجل
رفته ما در اداره ها هرروز
از برای امور جاریِ خود
ماجراهایِ قیرو قیف حاکم
درد چون میکروبی قوی ناقل
دستهامان درازتر از پا
کرده ما متر اداره را هر روز
همه مشغول در نهایت هم
پشت بامی نمیشود کاهگل
اضطراب است و خونِ دل خوردن
سهم آنان که اهل قانونند
راحتند بیغمانِ بی قانون
پول و پارتی دو دلبر همدل
راحت است چون اداره ی مرّیخ
می چمند آدمان مرّیخی
حرف سربسته اینکه در آخر
کس ندارد سراغی از حاصل
حرف میزد ، تَشَر زدم گفتم؛
هست اینجا بهشتِ انسان ها
بروید ، از زمین ما بیرون
ما همه راحتیم و بی مشکل .
#احمد_یزدانی
#کوتوال_خندان
ای عشق بر من عاشق ز خود ببار
با بودن تو به کام است روزگار
نفرین کنم به نگاری که بی وفاست
آنسو دعا ؛ که نگردد به بد دچار
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir
روابط ماخذ و مبنای کار است
سخن از حق فقط تنها شعار است
اگر نه پس چرا باری به بر نیست
مقصّر چون همیشه روزگار است ؟
kootevall.blog.ir