سلام ای برگهای زرد پائیز
بهار عاشقی های دل انگیز
سلام ای چیره دست شور پرور
پر از پائیزم و از عشق لبریز .
عاشق مردم و از اندوهشان دیوانه ام
درد و رنج میهنم باری بروی شانه ام
چشم امّیدم که تدبیری شود از حاکمان
چون درختی منتظر بر میوه ای جانانه ام
صبر است درخت و میوه هایش ایمان
صبر است که مانند سر است در انسان
درمان تمام دردها از صبر است
با صبر شود مشکل عالم آسان .
ای دختر زیبا ، نوه ام ، گوهر تابان
ای چهره ی دیگر ز خدا کرده نمایان
آرامش سیّال و هوای خوش قلبم
دلشادی من ، شادی و دنیای بهانه
تو دختر دانش به دل باغ جهانی
شاهکار خدا از قلمش گشته بیانی
آوازِ خوش و صوت جهانی بنانی
تو باده ی در جام شر و شور زمانی
پیری نپذیری وَ بمانی به جوانی
زیباتر از آنی که بگویم که چنانی
اینست دعای من و انجام ز ساقی
امّید که تا بوده جهان مانده تو باقی .
به بوم شعر زمان می کشم به صد تصویر
حکایت ستم از دشمنان پست و حقیر
یقین که میرسد از ره بهار عالمگیر
اگر مقاومت و صبر باشد و تدبیر .
قدّ دیوار شعر کوتاهست
بر سر راه واژه ها چاهست
در عوض فلسفه رها ، بی قید
مثل یک کهکشان پر از راهست
بیا که حاجت ما را روا کنی ایدوست
گرانی از همه ارزان سرا کنی ایدوست
بیا که آمدنت چون کلید مشکل هاست
چه میشود که نگاهی به ما کنی ایدوست
درد دوری تو زد آتش مرا
چشم من روز و شب است سوی خدا
ای خداوند جهان ای خالقم
کن سلامت را به محبوبم عطا .
امتحان سخت می گیری چرا ؟
از من وامانده ی درد آشنا
جان طلب کن تا ببینی قدرتم
می کنم تقدیم تو ای با وفا .
پروانه ی خیال تو آتش کشد مرا
زیبای نازنین من ای آیت صفا
از دست اینهمه کفران نعمتش
در را بروی جهان بسته است خدا .