مَردم منم ، اسباب هیاهو شده ام
هرجا که نیاز بوده من رو شده ام
برجام دوپهلوی سیاست مردان
وقت ظلمات نیمه شب رو شده ام
.
کانون تمام گفتگوهای جهان
بازیچه شهر آرزوهای جهان
سربسته تر از پیام سرّی در جنگ
پیچیده چنان بگو مگو های جهان .
کانون تمام گفتگوها شده ایم
بازیچه شهر آرزوها شده ایم
سربسته تر از پیام سرّی در جنگ ،
پیچیده چنان بگو مگو ها شده ایم .
آمدی با حربه ی افسونگری
کرده ای غارت مرا با دلبری
وعده دادی کوچه باغ روشنی
روشنائی تیره شد ، جادوگری؟
شیطان چو حرف بی عملان ورشکسته است
درگیرتر ز گرگ گرفتار و خسته است
از بس زبان بریز و مزوّر و ناکس است
چون خواهشی به کُنج کنایه نشسته است
در همهمه های شهر جز یاد شما
راحت نکند فشار روز افزون را
یا حضرت صاحب الزّمان ادرکنی
یک جمعه و یک پنجره و رویاها .
@ahmadyazdany
نیست مهر مردمان را انتها
مثل یک دریای موّاج از صفا
کوچه ها غرق وفا و راستی
بوده گلدانی پر از گل خانه ها .
دل داده ی مردمم و از آن شادم
در سینه ی خود از عشقشان آبادم
جز مهر و محبّت خلایق عشقی
ارزانی من نکرده است استادم
عطرغدیرآمده، عید امامت بُوَد
عرض ادب برولی ،غرق فتاوا غدیر
شیعه زجان شادمان روز ولایت عزیز
شاخه طوبا غدیر،مبدأ و مأوا غدیر
خصلت والای حق بخشش بی منّت است
داده به دنیا نشان،روح عطایا غدیر
هست یقین ریشۀمحض به تصمیم حق
آورد اقرار را ،همره احصا غدیر
اصل و اساس خردازسرِاحسان وخیر
مانده به ما ازغدیر،مامن جانها غدیر
حق همه ازحق بود،نیکی مطلق بود
مظهر حق مرتضی، عرصه ایفا غدیر
حضرت مولای ما،در پی فرصت نبود
امر شد از ذات حق،امر ز بالا غدیر
زاویه زد نفس در عرصه گه مصلحت
تا که پذیرفته شد منطق والا غدیر .
برای دیدن روی تو ای یار
به غربت سالها بودم گرفتار
ندیدم روی ماه نازنینت
ندیدم رنگ آرامش به یک بار
شب و روزم عجین با میگساری
و لایعقل بفکرت بوده هربار
اسیر روزگاران بوده از تو
نبود م راحتی در خواب و بیدار
شد هر تاری ز گیسویت برایم
طنابی که کشاندم تا سرِ دار
در آن غوغای عقل و عشق، آخر
حقیقت روبرویم شد پدیدار
رسیدم من به عشق خود سرانجام
شدم عاشق به روی عشق این بار