پیرمرد از تبار طوفان بود
همه ی عمر خود به زندان بود
چون ابوذر سخن به حق میگفت
راوی عمق و روح قرآن بود
در زمان اسارت مردم
مرهم درد مستمندان بود
او گذشت از دوروزه دنیایش
پدری از برای ایران بود
بسته شد بازهم کمر از ما
تا بگیریم یقه از آمریکا
دامب دامب ترامپ شر شده است
ضرب شصتی نخورده تا حالا
نیستیم اهل جنگ و خونریزی
دور باشد خدا کند از ما
وقت تحمیل آن دگر ساکت
ننشینیم مثل پشمک ها
دودمان خراب آل سعود
میرود جمعشان به روی هوا
جنگ جنگ است و عزت و شرف است
یک کتاب است بحث این معنا.
احمد_یزدانی
ای خالق من ، پرده برانداز ببینم
عشقی که جهان عاشق آنست چه عشق است؟
دیوار ندارد و درش باز به هرکس
وابستگیش دربدری هست ، چه عشق است؟
سوزانده و از بوی خوشش عالم و آدم
چون باده زنان گشته از آن مست چه عشق است؟
سیراب کند با عطش هر تشنه لبی را ،
در بند کشد هرکه که دل بست ، چه عشق است؟
گویند که افلاک بنا شد به وجودش ،
هر دسته که همراه شده ، نگسست چه عشق است؟
از کرببلا جاری و در جوی جهان است
شاهراه جهان است نه بن بست ، چه عشق است؟
#احمد_یزدانی
#کربلا #اربعین #راهپیمائی_اربعین
.@ahmadyazdany
اربعین راز خدا هستی و سوگند عدد
شیعیان واژه ی رمز تو وَ احباب توایم
نقطه ی وصل جهان پهنه بین الحرمین
کربلا تا به نجف موکب ایجاب توایم
چشمه ی عشقی و ما تشنه ترین های زمین
عاشقانِ عطش و تشنگی ناب توایم
راهی از عشق تو تا خانه ی ارباب جهان
راهیان حرم و نقطه ای از قاب توایم
اربعین آخر عشقی و جهانی هستی،
دلبر نازی و ما عاشق بی تاب توایم
این چه شوریست که از عطر تو عالمگیر است ؟
مست آن رایحه ، درگیر تب ناب توایم
غلغله بر همه ارکان جهان از نامت
روشن از نور تو در سایه ی مهتاب توایم
#احمد_یزدانی
#راهپیمائی_اربعین
#بین_الحرمین
.@ahmadyazdany
منفعت شد گور دنیای جدید
اینچنین وضعی جهان هرگز ندید
روزِ روشن قتل و غارت میکنند
باج خواهی های شیطان شد شدید
خادمان مسلمین از قاتلان
آسمان لو داد شرّ و مکر و کید
در تمام عالم ایران مستقل
بر مواضع مانده محکم چون حدید
گشته اند همدست هم بر ضدّ او
نام حق ناحق بلرزاند چو بید
اربعین پیغام باهم بودن است
کربلا اوجی که باید رفت و دید .
#احمد_یزدانی
#کربلا
#اربعین
#بین_الحرمین
.
اِندِ بخشش توئی خدا ، اِندِ
بیخیالی ، لطافت و حالی
چشم پوشی و پرده پوشی تو ،
با مرامی و اِندِ خوشحالی
تو خداوندگار موجودات
بَدو خوب و سخنوَرو لالی
من اگر بوده جای تو خالق
مینمودم بپا چه جنجالی
چون صدا میشنیدم از یک تن
داده فرمانِ قحط و خشکسالی
آنقَدَر کُشته از بشر تا که
نزند کُرّه ی مگس بالی
همه را داده دست بدبختی
تا شود سوژه های نقّالی
گفته تنها سخن ز آزادی
در عمل قیل و قال و بدحالی
جیک اگر میزد هرکسی فوراً
داده او را به دست خلخالی
ای خدا من تو را شَوَم قربان
که نشد پشمِ همچو من قالی
باش خالق خدا تو ، من بنده
تا نبندم بساحتت خالی
جای تقدیم شعر در صفحه
نکنم هارت و پورت توخالی.
#کوتوال_خندان
چشم خود را که میگشائی تو
قفل عالم گشاده میگردد
شادی و عشق میزند لبخند
کارِ مشکل چه ساده میگردد
همه ی جان من شود آزاد
میشوم مردِ ساحرِ خوشبخت
با نگاهِ تو بال پروازم
بار دیگر اعاده میگردد
احمدیزدانی
پیک مرگ آمد سراغ یار ، می باید گریست
در وداع با دیده ی خونبار می باید گریست
مرگ گل پیغام بر شمع است و بر پروانه ها
در غم ترک گل و گلزار می باید گریست
رفت گل در خاطرات و بوی آن همراه باد
عاشقان حیران در این بازار می باید گریست
قدر یکدیگر نمیدانیم ،در وقت وداع
ناگهان چشمان شود بیدار ؛ می باید گریست
احمدیزدانی
به زیر بار نگاه چو سنگ انسان ها
نشسته در گذرِ خاطراتِ تب دارم
سخن پراکنی و حُبّ و بغض آنان سخت
زِ دستِ تهمت و غیبت گدایِ بازارم
هزارتویِ غمم ، آیتی زِ مرثیه ها
ز دست خنجر نامردمی گرفتارم
تمامِ حافظه ام را گرفته است شعله
عزا گرفتـه ی از آتش درافکارم
بیا بیا که تو باشی غمی ندارم مـــن
بدون بودن تو چون پلنگ بیمارم
زمان و جان و دلم دستشان به یک کار است
دعای دیدن روی تو ، من در این کارم
خوشم به اینکه تورا در خیالِ خود دارم
چه خوب می شود آئی اگر به دیدارم
مسلمانم ، بجانم بسته شد مهر وطن ،
دلبسته ی آنم
به جنگی نابرابر کرده ام اثبات ،
میدانم،
اگر صدبارهم من ،
قطعه قطعه گردم و زنده
نداری باورم ، ای بی وطن
فرزند ایرانم
پذیرا گشته یا طردم کنی ،
فرقی نخواهد کرد
مسافر بوده راه و رسم آنرا
خوب میدانم