اشعار احمدیزدانی

اشعار ذخیره و بازنگری نشده احمد یزدانی

۴۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

داعش و غوغا

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ

این دوره حسین ابن علــی، داعش و غوغاست

 

این فتنـــه هــــم از ســوی یهودی و نصاراست

 

یک سوغم ودرداست و فراقست و صد افسوس

 

در ســـوی دگــــر سینــه ی شیعه چو تکایاست

 

دود دل مــــــومـــن زده آتـــش همـــــه جــــا را

 

بین الـــحرمین اســت زمین ،دیده چــو دریاست

 

کـــــــردنــد حسینـــــی صفتـــــان یــاری یــاران

 

خــــائن به حـــــرم کــرده جنایت و غم اینجاست

 

شیطان بزرگ است و تمــــامِ سخـــن این اســت

 

هــرفتنه وَ جنگ و بدی ای هست از آنهــــاست.

احمد یزدانی


آمده از راه دوباره بهار

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۰ ب.ظ

آمده از راه دوباره بهار

کرده زمستان و سپاهش فرار

از دل هردانـه بروید گلی

بوده چوسردار سپاه کامکار

کارگران ره بسوی باغها

پیرو جوان ،پای پیاده ،سوار

راهی در مزرعه و دشت وکوه

عاشق شوریده نگاهـش به یار

فصل یکی بودن حـرف و عمل

لطف خداوند هزاران هزار

ای دل دیوانه به نانی بساز

تا که تلاش تو نشیند به بار

 

وطن یکبار دیگر خیره کردی خاک یونان را

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ب.ظ

بنام خدا

وطن ، یکبار دیگر خیره کردی خاک یونان را
نه یونان را ، که کلّ مردمان مات و حیران را
شده تاریخ درگیر فراموشی و خاموشی
رخی بنمای وافسون کن زِ کار خویش کیوان را
بزن بر سینه ی شب با مسلسلهای مژگانت
بداند دشمنت بمب اتم یعنی که مژگان را
به پاکن باغهای پرگلت را در فضای نِت
به علمت شادمان کن عاشقان خاک ایران را
برای دیدن رستم به توران دعوتی بفرست
نشان ده سرو بالای جوان سهراب تابان را
بده با هیاتی از دوستان بر دشمنان پیغام
حضور لاله های سرخ داده بهرتو جان را
به شیطان بزرگ و دوستانش حجّتی بفرست
بیایندو ببینند همّت مردان و ایمان را
اگرچه خون دل را میدهی خونخوار میگردند
ولی عاقل نبرد از یاد بازیهای دوران را
هزاران سال ماندی و پس از این هم به پا هستی
به تدبیری به پاکن قبلِ زخمــت کاخِ درمان را
نمی فهمند از نور ولایت یا مسلمانی
از این رو با اتم بستند زلف حـرف و پیمان را
به دردی مبتلا هستندو مارا متّهم کردند
نمیدانند بومی شد توانش یاکه امکان را
ندارند اعتقادی بر ره و رسم جوانمردی
کجا فهمند بر موری نظر بودش سلیمان را
وطن چشمش به تیمی از بزرگان سلحشور است
مبادا دست تنها مانده گرگان خورده چوپان را
به پایش داده این ملّت تمام هستی و عشقش
خداوندا به حقّ قدرِ خود بفرست باران را
احمدیزدانی

داغ تو ای گل زیبا به کجا باید برد

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ب.ظ

برای شهید عبدالرّسول صیّاد


داغِ تو ای گلِ زیبا به کجا باید برد؟
خنده هائی که خدا لذّتِ آن را میبرد؟
واقعاً عبدِ رسولی تو ،سفرخوش سالار
از تو ارثت به شرف نسل خمینی ها برد
نازنین رفتی و ما بر سر پیمان هستیم
آسمان قبلِ حلولت غمِ رندان می خورد
لشکری بوده اگر یک نفرت در سنگر
از حسادت همه شب دشمنت از غم میمرد
گرچه سخت است سفر ،خون تو ثارالله است
ورنه شیعه زِ فراق تو ز غم می افسرد
خون تو ساخت جوانانِ غیوری را که 
در نبود تو جهان حسرتِ هریک را خورد
احمدیزدانی

ای که نور تو در این خطّه ی کوهستانیست

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ق.ظ

 

ای که نورتودر این خطّه ی کوهستانیست

 گفتگو از تو نجات از گذر بحرانیست

خودِ عالَم شده ای، گُم شدنِ در تو بقاست

هرکه همراه تو شد دیدۀ جان نورانیست

وطنم در غم گمنامی تو غمگین است

خاک تو بوسه گه رهبرو کارستـانیست

روشنائی شده ای در شب ظلمانیَ ما

بعدِاز گم شدنت قبله شدی ،طوفانی است

داغدارانِ تو از داغِ غمت می سوزنـد

باحضورِتو وطن بیمه زِ هر ویرانی است                  

محرمِ بارگه دوست شدن ، نوشَت باد

از شمیم نفست مشکلِ ما آسانیست

رفت و آمدبه تواز عرش و همه در فرشیم

خوش به حالِ تو که راه و روشت انسانیست 

بـه تـو کردند تاسّی همه ، حتّی رهبر

اوجِ خوشبختیِ ما رهبریِ قرآنی است              

ریشه ی خیری و از تو همه برخوردارند

ای که ناز نفست سمفـونی ایرانیست

مثل خورشیدی و گرمای تو هستی بخش است

گم شده ما و تو راهی ، سخن پایانیست

احمدیزدانی

هست تاریخ جهان با ما عجین

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۹ ب.ظ

هست تاریخ جهان با ما عجین

هندو ایران و عراق و مصرو چین

غربِ وحشی ،لات و ولگردو خراب

در خیالش میزند مارا زمین

چون ندارد ریشه و بی ریشه است

می نشیند بر بزرگان در کمین

خورد مـال هندو مصر از ابتدا

در عراق او کرد غارت همچنین

مانده تنها خاک ایران ،خاک چین

گفتـم این را ،صبر کن آخر ببین

خواهشاً یک سر به تاریخت بزن

تا ببینی گفته هایم ، نازنین

راهِ حل ،علم است و تولیدو عمل

تا خورد اردنگی از ملّت ، همین

شب برایم مثل دریای غمی جانکاه بود

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ق.ظ

شب برایم مثل دریای غمی جانکاه بود
آسمان غرق ستاره ،ماه قُرصِ ماه بود
هر صدایِ قیژِ جاده ،شِکوه وُ دادِ موتور
مثل آهِ عاشقِ درمانده ای در راه بود
من ، شب و جاده وَ از آغازِ روزِ قبل راه
خستگی در جانِ من بیمارو زارش آه بود
بارِ سنگین امانت ؛ خشمِ غول آهنین
همدمم در نیمه های شب دلی پرآه بود
دست خالی بودو  دل پر بود از نور امید
شب مرا مثل همیشه باز خاطرخواه بود
رفت شاهین خیالم تا به دورو بال زد
تابلوی ذهنم نگاهِ خالقِ آگاه بود
روح نا آرام من آرام در اوج خیال
لطف یزدان همره و مقصد و منزلگاه بود
سالها رنج مداوم با دلی مانند خون
موج منفی چون رفیق بد و در افواه بود
برکتی را دیده ام در کار با لطف نگار
گوئیا گنجینه ای پیدا شده  ناگاه بود
شاهد بسیاری از زشتی و زیبائی شدم
چشم بستن کارمن ،دردِ دلم با چاه بود
رفت سختیها ، از آن آثار زیبا مانده است
تجربه مثل چراغِ در لبِ پرتگاه بود
عاقبت ساحل نمایان ، کشتیم پهلو گرفت
وعده ی خالق وفا شد ، با عمل همراه بود
#احمدیزدانی
@ahmadyazdany

قوقنوس دل من با سفرش زد پرپر

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

قوقنوس دل من با سفرش زد پرپر

شده از شعله ی او پُر همه ی کوچه و در

هیزم آتش جانم همه از خاطره ها

بوی گُل با سفر گـل نرود از دفتر

خاطراتی که در ایّام و همه لحظۀ آن

همچوخون رگ تاک است به پیمانه ی دهر

آن اُبُهت و صفا همرهِ با کارو تلاش

رفت همراهِ دگر عشق و صفا با ساغر

از لهیب تن تبدار و غمش یاد آرم

و مرامی که ازآن هست سخن ها در شهر

نازِ یک کوچه ی بن بست بزرگان کهن

میکشیدند به عزّت و رضایت با سر

یاد ایشان زده آتـش به همه هستی و دل

خون شد از دوری رویـش ودرختان بی بر

 

 

 

قطره های باهم همچون رود در کوه و در است

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۹ ق.ظ

قطره های باهم همچون رود در کوه و در است
 در پریشانی گرفتاری وَ شاید بدتر است
گفتگو از درد احساس بدی می آورد
 خامُشی بسیار عالی ،از سخن گفتن سر است
سینه هایِ پاکِ جای عشق طوفانی کجاست

چونکه فولاد آینه آینه گردد تماشا بهتر است
عاقلان را چون نگفتن التیامِ دردهـاست
 بهترین جایِ جهان در امنیت گوش کر است
تا قناعت هست دیگر خفّت و خواری کجاست؟
چون مگس بالا نشیند توسری ها  برسر است
روی خوش درمان کند بسیاری از دردو مرض
حُسن خُلق آبیست که بر آتشِ دردِ سـر است
 نازنینم ،می زدن از چشـمِ مستِ تو شفاست
  مهربانی نگاه تو مرا افسونگر است
                                                                                       احمد یزدانی

 
اشعار احمدیزدانی

در این وبلاگ اشعار گاهاً خام و بازنگری نشده که ممکن است دارای عیوبی هم باشند از شاعر معاصر احمدیزدانی با تخلّص کوتوال در دسترس علاقمندان شعرو ادب فارسی قرار دارد

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی