اشعار احمدیزدانی

اشعار ذخیره و بازنگری نشده احمد یزدانی

۴۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

خون شهید

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۳۵ ب.ظ

رستم زمین نهاد کله زیر پایتان

میهن گریست مداوم و بی امان

دادید جان و جهان را برای دین

شد بارور درخت وطن در قفایتان

بر خوان خالقتان میهمانی است

هستید عزیز به نزد خدایتان

خون شهید بیمه گر مرز و بوم ماست

دارد ضمانت یزدان بقایتان

دریا شود مرکّب و جنگل اگر قلم

کم باشد از برای نوشتن برایتان . 

.

یا حسین ابن علی ع

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۳۴ ب.ظ

یا حسین ابن علی ، دلبستگانت آمدند

یا حسین ابن علی، وابستگانت آمدند

از تمامی جهان بر سر زنان، سینه زنان؛

عاشقانت ، پاکبازان ،اخترانت آمدند

گوئیا شصت ویک هجری رسید از گرد راه

گفتی هل من ناصر آقا شیعیانت آمدند

عشق تو در خونشان مثل هوای زندگیست

تو ندا دادی و از دردی کشانت آمدند

تو تمام هستی ما مستی ما یا حسین

خنده کن سالارما ، گریه کنانت آمدند

چشم دنیا خیره شد بر زائرانت یا حسین

گوئیا از برکه ها نیلوفرانت آمدند

تو امام ما و ارباب تمام کائنات

حاکم دلها شمائی ، نوکرانت آمدند

نینوا غرق عزا غرق غم جانکاه تو

دید با چشمان خود کرّوبیانت آمدند

گفت یزدانی به راه شیری غشاق تو

یک ستاره از دل صد کهکشانت آمدند .

.

عالم ثبوت

دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۰ ب.ظ

در عالم ثبوت تو را دوست دارمت

در واقعیّت فرضم ندارمت

اثبات میکنم به تو عشقم عزیز من

هستم اسیر و گرفتار عالمت

دیوانه ی تو هستم و زنجیری جنون

جان میکُنم تو بخواهی فراهمت

پایان بده به غم و انتظار من

من را نکن بهانه ی اشک محرّمت

از عالم ثبوت گذشتم برای تو

من عاشق تو هستم و تصمیم محکمت .

.

سپیده

دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۴۶ ب.ظ

ای سپیده ، چقدر زیبائی

تو برایم تمام دنیائی

نرو ، اینجا بمان بمان با من

تا شود کلبه ام تماشائی

میکنم خواهش از تو ای زیبا

تو عزیزی ، مرا تو رویائی

بروی روح من بهمراهت

می رود ، باز شب و تنهائی .

.

عاشق روی عشق

شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۱۵ ق.ظ

برای دیدن روی تو ای یار

به غربت سالها بودم گرفتار

ندیدم روی ماه نازنینت

ندیدم رنگ آرامش به یک بار

شب و روزم عجین با میگساری

و لایعقل بفکرت بوده هربار

اسیر روزگاران بوده از تو

نبود م راحتی در خواب و بیدار

شد هر تاری ز گیسویت برایم

طنابی که کشاندم تا سرِ دار

در آن غوغای عقل و عشق، آخر

حقیقت روبرویم شد پدیدار

رسیدم من به عشق خود سرانجام

شدم عاشق به روی عشق این بار

بنده ات هستم خدای بی مثال

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۱۳ ب.ظ

بنده ات هستم خدای بی مثال

بنده ای دلبسته هستم ، کوتِوال

رهروی از رهروان راه تو

دلخور از بیهودگی ها ، ابتذال

قادر و کامل تو هستی مهربان

در نبودت میشوم آشفته حال ،

روبرویم یک فراز تازه است

یاد تو جان مرا سازد زلال

منتظر هستم خدا ، دستم بگیر

لطف خود را کن نثارم ذوالجلال

میدرخشد چشم ها در چهره ات

شبچراغ است و چو یاقوت کمال

عاشق زیبائی و روح توام

خلوتی فارغ ز هر نوع قیل و قال

از لطافت مثل و مانندت کجاست؟

در بزرگی بینظیر و بی زوال

گل خجالت میکشد از حُسن تو

مثل چشمه جاری و روشن ، زلال

ساده گی زیبائی است و ساده ای

از تو فرمان از من امرت امتثال .

گروه ادبی

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۰۵ ب.ظ

پادگان نیست گروه ادبی آقایان

ما چو سرباز و شما بوده چنان سرهنگان

اگر حرف و سخنی هست چه بهتر منشور

بنویسید و بخواهید عمل گردد آن

این که بین سخنان دو نفر افتاده

یا گمان کرده که هستید رئیس میدان

می‌شود دردسر و نیست برایش حاصل

ریشه ی تفرقه باشد نه رفاقت هامان

هر سری سلطنتی دارد و سلطان باشد

نکته سنجند ادیبان و سخن پردازان

این سخن ها که بیان شد سرِ یک آغاز است

قدم اوّل راهی که ندارد پایان .

احمد یزدانی

سجده گاه بی نیاز

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۰۳ ب.ظ

رفته دل در سجده گاه بی نیاز

از مسیر راه آرامش ، نماز

سجده بر روی زمین از آسمان

چون زمین خود آسمانی از نیاز

زیر پا را دید او از آسمان

جنگ و صلح و عشق و نفرت ، رمزوراز

خوب و بد در جنب هم درگیر هم

کهکشانها نورو نورو راه باز

میکند هر دل به عشقی انتخاب

راهِ خود را ، راهِ بسته یا که باز

کوتوال

مسیر آرامش ، نماز

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۳۳ ب.ظ

رفته دل در سجده گاه بی نیاز

از مسیر راه آرامش ، نماز

سجده بر روی زمین از آسمان

چون زمین خود آسمانی از نیاز

زیر پا را دید او از آسمان

جنگ و صلح و عشق و نفرت ، رمزوراز

خوب و بد در جنب هم درگیر هم

کهکشانها نورو نورو راه باز

میکند هر دل به عشقی انتخاب

راهِ خود را ، راهِ بسته یا که باز

#احمد_یزدانی

بوی نان

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ

عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه

آرامشِ خانه ای ، چو جانی به همه

نازِ نفسی ، سپیده دم ، شبنم و گل

موسیقی شادِ زندگانی به همه

چون چشمه زلالی و چو دریا موّاج

سرزندگی آب روانی به همه

آسایشِ در شبی ، خیالی راحت

صبری تو وَ اسرار جهانی به همه

سرسبزی جنگلی ، بلوطی ، راشی

کاجی تو وَ چون سَروِ چمانی به همه

در جوی روانِ زندگانی جشنی

دریای وسیع و بیکرانی به همه .

                      احمد یزدانی

اشعار احمدیزدانی

در این وبلاگ اشعار گاهاً خام و بازنگری نشده که ممکن است دارای عیوبی هم باشند از شاعر معاصر احمدیزدانی با تخلّص کوتوال در دسترس علاقمندان شعرو ادب فارسی قرار دارد

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی