اگر از دل بگویم سرد و خالیست
هوای روح و جانم بی قراریست
بیا پایان بده حال بدم را
تو باشی زندگی را ماندگاریست
شکست از غمت استخوانم ، رفیقم
خراشیده ای با غم خود روانم ، رفیقم
تحمّل کن این ظلمت رفتنی را
منم با تو با روح و جانم ، رفیقم
نه رفیق نیمه راهیم و نه یاری حقّه باز
گفته ایم هستیم و تا آخر همان را گفته باز
خون بسیاری فدا شد بهرِ استقلالمان
ما توکّل بر خدا دارم و عشق ما نماز .
نه رفیق نیمه راهیم و نه یاری حقّه باز
گفته ایم هستیم و تا آخر همان را گفته باز
خون بسیاری فدا شد بهرِ استقلالمان
ما توکّل بر خدا دارم و عشق ما نماز .
میشویم آخر قوی تر از تو امریکا ، ببین
میزنیمت بر زمین گرم با علم و یقین
آمدی خاورمیانه شر به پا کردی فقط
بودی و هستی تو بدعهد و ادا ،ننگ زمین
کانون تمام گفتگوها شده ایم
بازیچه شهر آرزوها شده ایم
سربسته تر از پیام سرّی در جنگ ،
پیچیده چنان بگو مگو ها شده ایم .
شفّاف چو نمرود خروشان یاران
پاکیزه تر از برف زمستان یاران
با سابقه ای تمیز و احساسی پاک
بازوی گذر ز مرز بحران یاران.
.
سرشادی کوچه ها پس از بارانم
یک خاطره از زیارت یارانم
در حادثه های پیش رو با قدرت
همراه تمام مردم ایرانم
در خطبه ی جمعه گفت با سوز خطیب
مردود گروهی از مدیران شده اند
پیچیده بخود و با تاسّف گفتم
مانند نماز بی وضویان شده اند
میکند نفرین و میگوید که میخواهم تو را
مانده ام در قهر و لطف دوره دیوانه ها
صنعت و سرعت بهمراه جنون برتری
کرده است کاخ محبّت را چنان ویرانه ها