چشمِ در راهِ شب هستم سوی تو
مثل رویا شد نگاه روی تو
کرده بیماری تو بیچاره ام
دارِ من شد خرمن گیسوی تو .
در دل شب روز اندیشیده ام
نور را از عمق ظلمت دیده ام
با عبور از معبر تنگ زمان
بر سپاه یأس و غم خندیده ام.
رفته طاعون و وبا پس کرونا هم برود
فرصت سرقتِ اصحاب جفا هم برود
روسیاهی به ذغال است و بهاران برسد
شادی از نسل پدر سوخته ها هم برود
ای عشق بر من عاشق ز خود ببار
با بودن تو به کام است روزگار
نفرین کنم به نگاری که بی وفاست
آنسو دعا ؛ که نگردد به بد دچار
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir
روابط ماخذ و مبنای کار است
سخن از حق فقط تنها شعار است
اگر نه پس چرا باری به بر نیست
مقصّر چون همیشه روزگار است ؟
kootevall.blog.ir
قطره به دریا رسید ، لذّت دریا شدن
موج و خطر ، اسکله، همدم آنها شدن
کشتی و یک ناخدا ، دیدن لطف خدا
ساحل و آرامشش، سجده سراپا شدن
با خودم در همه ی عمر به جنگم و جدال
زور میگوید و نفسم شود از او بد حال
دوست دارم ننشینم سرجایم هرگز
تا لب گور بود شیوه ی من این منوال .
.
با تو ای شعر زندگی کردم
بوده پیچیده سادگی کردم
تا تو بودی خیال من راحت
کرده طغیان و بندگی کردم
کم کم از دزدان میهن دست ها رو میشود
تسویه از کار آنها بی هیاهو میشود
هرچه مردم گفته اند از سرقت ژنهای خوب
دیده با چشمان که صد پیچش ز یک مو میشود
صبح است وَ دستان دعایم خالیست
هر زندگی بدون عشق پوشالیست
ای خالق من ، خدای من ، ربّ جلیل
درمان غم از یاد شما خوشحالیست