غرب است که از غفلت ما آباد است
زیرا که به صید نخبگان استاد است
ما مرکز تربیت و آنها مصرف
آنچه نشود شنیده هم فریاد است.
زندانی سرزمین رویای خودم
دیوانه زنجیری پروای خودم
بودن شده منتظر به نابودن من
مخفی شده در حصار دنیای خودم
در این دوران که پررویان به میدان جستجوی نام میدارند
خموش و بیصدا بوده نجیبان و زبان در کام میدارند
کسانی که ز نسلی پاک از ایرانیان هستند میدانند
جواب ابلهان خاموشی و با عشق دل را رام می دارند .
ساغری نیست برایم دیگر
بسکه با پیک زدم پیک دگر
خوش خبر وعده نده ، کافی نیست
عملی کن یکی از صد ، دلبر
وقتی که رنگ دلبری گیرد نیاز ما
وقتی ستون دین ما باشد نماز ما
با عطر گل وقتی که از سجّاده برخیزیم،
زیبا شود هستی ز لطف بی نیاز ما .
وقتی بگوئی راز دل را در نماز خود ،
وقتی بگوئی با خدا از سوز و ساز خود،
درهای رحمت روبرویت باز می گردد
حاجت روا گردی ز لطف بی نیاز خود .
کلاغ آمد ، دوباره فصل پائیز
بهار عاشقی های دل انگیز
صدای دسته های زاغ قاصد،
زمین با روح پژمردن گلاویز .
.
پائیز و صدای ساز ما غمگین است
هرحوصله در حصاریک پرچین است
در روی زمین جنگ جهانی برپاست
شلّیک مرض مداوم و سنگین است .
سلام ای برگهای زرد پائیز
بهار عاشقی های دل انگیز
سلام ای چیره دست شور پرور
پر از پائیزم و از عشق لبریز .
عاشق مردم و از اندوهشان دیوانه ام
درد و رنج میهنم باری بروی شانه ام
چشم امّیدم که تدبیری شود از حاکمان
چون درختی منتظر بر میوه ای جانانه ام