مسیری پر خطر
سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۲ ق.ظ
بهترین اوقات عمرم رفت در غفلت هدر
خرج شد از من جوانی در مسیری پر خطر
زیر پایم کوهی از آهن، دویدم روزو شب
هرچه پیدا کرده ام خوردند مشتی بدگوهر
من ندیدم یک محبت خالی از رنگ و ریا
هرچه دیدم مثل کابوسی پراز خوف و خطر
بوده اطرافم پر از گرگان، به ظاهر آدمی
چون مگس ها گرد شیرینی، به جانم حمله ور
هرچه خواندم از بزرگان یا شنیدم در جهان
بود یک گوشم چو در، دروازه آن گوش دگر
تاکه روحم از گرفتاری به قرآن سرکشید
سرزدن از من و تحویلم گرفت او بیشتر
روزگارم را عوض کردو دلم شد غرق نور
بارالها شکر می گویم تورا ، ای تاج سر
بنده ای از بندگانت هستم و اکنون خوشم
اینکه راهم را نشان دادی خدا با یک نظر
در رهت محکم بکوبم پای خود را بر زمین
تا روم از آن مسیری که تو باشی راهور
چون که قرآن را نمودی معجز ختم رسول
شک ندارم هست تنها راه حل و دفع شر