نگاه تو
با نگاهت ترک دین و ترک ایمان میکنم
نیّت روزه به روز عید قربان میکنم
می نشینم در کلاس روزهای عاشقی
دل خوش از اندیشه های باز باران میکنم
میدهم برباد خرمن شعله بر آن میزنم
دود را من قاصد پیغام پنهان میکنم
وعده گاه عمر خود را میکنم چون کلبه ای
منتظر در آن نشسته فکر عصیان میکنم
میشوم صیدی بدامت با کمال میل من
وصف صیّاد نگاه تو فراوان میکنم
چشم تر را مینمایم غرق شور زندگی
اشک را با خنده تقدیم تو ای جان میکنم
من سخن از سختی زندان نخواهم گفت هیچ
بندهای دست و پا را از تو پنهان میکنم
سالها در حسرت آبم بدنبال سراب
تشنگی را با تماشای تو جبران میکنم
رنگ آرامش نخواهم دید من در غیبتت
در خیالم با نسیمی از تو طوفان میکنم
در گذرگاه خطرها امنیت گل میدهد
منتظر میمانم و یاد گلستان میکنم
تو بیائی میرود سختی پی کاری دگر
رنجها را با نگاهت سهل و آسان میکنم
امرکن ای یاغی سرکش منم فرمانبرت
من اطاعت از شما را با دل و جان میکنم.
احمدیزدانی