اشعار احمدیزدانی

اشعار ذخیره و بازنگری نشده احمد یزدانی

روزگاری عجیب را دیدم

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

روزگاری عجیب را دیدم

حرفها بود حرف بدبختی

دستِ دوری میانشان حاکم

با تظاهر به عمق خوشبختی

فاصله بود از زمین تا ماه

روح خودخواه حاکم همه جا

با تغیّر نگه گره میخورد

حرف عشق بود حرف بیمعنا

عشقِ بیچاره بود بازیچه

داغ بازارعشق ورزیدن

همه انگار عاشق و واله

با تظاهر به بحث ارزیدن

آی آدم که ظاهرت عاشق

و به عشق است بسته دنیایت

میدهی پای مهر خود تاوان

یا به امّید سود سودایت

عشق آتش بود ،تو میدانی؟

میکند غرق خود اسیرخودش

تا کجا میروی تو با عشقت؟

میکند او تو را فقیر خودش

بازهم میکنی تو همراهی؟

بازهم میروی تو در راهش؟

میبرد او تو را به مرز جنون

حاضری تا روی به همراهش؟

لاف را وابنه و عاشق شو

هستی خود بده به گوهر عشق

او تو را میبرد به بدنامی

میزند گوهرت به جوهر عشـق

امتحان میشوی تو با سختی

طاقت آورده ای اگر، مردی

یادِ تو باشد این سخن از عشق

عشق آتش بود نه دلسردی.

احمدیزدانی

  • احمد یزدانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اشعار احمدیزدانی

در این وبلاگ اشعار گاهاً خام و بازنگری نشده که ممکن است دارای عیوبی هم باشند از شاعر معاصر احمدیزدانی با تخلّص کوتوال در دسترس علاقمندان شعرو ادب فارسی قرار دارد

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی