زندگانی
زندگانی جمع اضداد و جدالی بیش نیست
هر جدال و حسّ و حالش قیل و قالی بیش نیست
لذّت انسان حاضر در قضاوت کردن است
اوج این لذّت عذاب است و وبالی بیش نیست
خواب سنگین رفتگان در حسرت رویای خوش
نقش رؤیا در توهّم را ملالی بیش نیست
چشم ها میسوزد از گرد و غبار از سفلگان
سفلگان و سعی آنها انفعالی بیش نیست
هر تکاپو از برای جستجوی لذّت است
زندگی بی سختی دوران خیالی بیش نیست
در قضاوت بی تامّل هر محالی ممکن است
پای چوبین ره بمقصدرا محالی بیش نیست
پای آزادی به بال آرزوئی بسته است
روزن کُنج قفس بشکسته بالی بیش نیست
راحتی در سختی و سختی پس از هر راحتیست
آدمی با عمر طولانی نهالی بیش نیست
ضجّه در آتش زدن همسنگ اسپند و خوشی
فرصت هر ضجّه در آتش مجالی بیش نیست
زشت و زیبا از اساس خلقت این عالم است
هرچه از آن گفته آید شرح حالی بیش نیست
گر شود طولانی عمری همچنان خضر نبی
در زمان رفتنش قدّ هلالی بیش نیست
دلخوشی ها خاطراتی از برای پیری است
خوش بود پیری که عمرش را کمالی بیش نیست
تا به آرامش رسی سرپنجه ای با اضطرار
نُه فلک با اضطرار آن سوالی بیش نیست .