ادّعا
مردمی بودند در تاریخ دور
سربلند و شادمان ، پر شرّ و شور
صنعتی پر رونق و کسبی حلال
غرق خوشحالی به دور از هر ملال
اختلافی شد سر مرز و حدود
اصل مطلب بود آبی از دو رود
حاکم یک سرزمین با ادّعا ،
گفت مال ماست این رود هر دوتا
حاکم همسایه با صبر و وقار ،
گفته است هستیم ما هم در کنار
از دو رود جاری در منطقه
برده ما هم سهم ، حرفی منطقه
حرف همسایه پذیرفته نشد
نطفه ی جنگ و جدل ها بسته شد
گشته درگیری چو آتش شعله ور
هر یک از هرسو به دیگر حمله ور
ادّعای بیخودی از حاکمان
میشود تاوان برای مردمان
مردم راحت و غرق دلخوشی
رفته در دام هزاران ناخوشی
چون که اوضاع سخت شد در آن میان
کرده هجرت هرکسی بودش توان
سالها جنگ و گریز و فتنه ها
کرده ویران قلب ها و خانه ها
در سرانجام آمدند از هر طرف
خیرخواهان بزرگ و بیطرف
داده اند از رود سهم هرکدام
یک به این و یک به آن ، فتنه تمام
در نهایت صلح شد جنگ عبث
جز ضرر سودی نبرده هیچکس .
.