اشعار احمدیزدانی

اشعار ذخیره و بازنگری نشده احمد یزدانی

۲۵ مطلب با موضوع «مثنوی» ثبت شده است

دوستانی دلخوش و جمعی خراب

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ب.ظ

دوستانی دلخوش و جمعی خراب

فارغ از سرما و سوز آفتاب

بیخیال از دردو داغ مردمان

شادمان ازمعصیّت،مست ازشراب

 

بیغم و بی دردو سرتا پا گناه

رفته از فرط گناه تا قعرچاه

بیغمانِ بیغمانِ بیغمان

غرق گمراهی به ظاهر سـر به راه

رنجها بود از پدر، خرجش مرا

پول کالائی بدون هر بها

مادران دلخوش به فرزندانِ خود

در دفاع از ما خدای مهرها

اندک اندک نوجوانی شد تمام

شخصیّت تثبیت شد با ننگ ونام

شسته دست ازدفتر و درس و کلاس

مانده هرآغاز از ما ناتمام

با جوانی وارد عالم شدیم

یک به یک رفتند از ما ،کم شدیم

هر سقوطی از گناه آغـاز شد

بر ضمیر دین خود ماتم شدیم

کم کم آمد دست اسرائیلیان

پای فرهنگ خراب غربیان 

ریختند چون برگ در هرگوشه ای

با خمینی پاشدیم از جایمان

بارها یزدان به من خدمت نمود

راه را روشن و با حکمت نمود

دوستانی با سقوط سخت خود

مرگ عرض اندام با قدرت نمود

من ولی دارم حکایت بیشتر

با تاهّل شد  رعایت بیشتر

زیرو روی بیشماری دیده ام

شد وجودم با خدایم خویش تر

دردو رنجم رفت هم بار کَجَم

عشق شد مهمانِ دنیای لجم

شد تمام هستیم خوف و رجا

داد خالق نوش از جام حجم

رفته بوئیدم گلاب توبه را

خوردم از زمزم من آب توبه را

جسم و جانم پاک شد از مهر او

حس نمودم آفتاب توبه را

در به پاکی ها گشودم روزو شب

کسب پاکی ها نمودم روزو شب

خورده فـرزندان من رزق حلال

خالق خود را ستودم روزو شب

حالیه در گوشه ای آرام من

سر بزیرو بنده هستم ،رام من

مینویسم خاطرات رفته را

هست شیرین زندگی در کام من

 

باز دست و پای دل لرزان شده

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

باز دست و پای دل لرزان شده

وقت دلداری دلداران شده

بوی باروت و غم و خون آمده

مکرهایِ فوق افسون آمده 

باز مظلومان فوج شیعیان

مانده تنها و غریب و بی امان

کربلای دیگری پیدا شده

بادهای صرصری پیدا شده

داعش آمد این میان با ظلـم خویش

میزند آتش جهان با ظلم خویش

بر فلسطین و عراق آمد ستم

سوریه و در یمن هم بازهم

باد وهّابی و تکفیری رسید

جامه های شیعیان از هم درید

با نشستن مشکلی آسان نشد

گرگ زاده هیچگاه انسان نشد

وقت هوشیاری و همراهی شده

ظلم با اذناب خود راهی شده

قرنها این نقشه ها را داشتند

از همین رو غاصبان را کاشتند

ای خمینی نور باران قبر تو

حامل پند است و باران ابر تو

یکسره انذار دادی مسلمین

دستها رو از شیاطین زمین

رهبر ما حضرت سیّد علیست

راه روشن ،مایه اش یک یاعلیست

ای که نور تو در این خطّه ی کوهستانیست

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ق.ظ

 

ای که نورتودر این خطّه ی کوهستانیست

 گفتگو از تو نجات از گذر بحرانیست

خودِ عالَم شده ای، گُم شدنِ در تو بقاست

هرکه همراه تو شد دیدۀ جان نورانیست

وطنم در غم گمنامی تو غمگین است

خاک تو بوسه گه رهبرو کارستـانیست

روشنائی شده ای در شب ظلمانیَ ما

بعدِاز گم شدنت قبله شدی ،طوفانی است

داغدارانِ تو از داغِ غمت می سوزنـد

باحضورِتو وطن بیمه زِ هر ویرانی است                  

محرمِ بارگه دوست شدن ، نوشَت باد

از شمیم نفست مشکلِ ما آسانیست

رفت و آمدبه تواز عرش و همه در فرشیم

خوش به حالِ تو که راه و روشت انسانیست 

بـه تـو کردند تاسّی همه ، حتّی رهبر

اوجِ خوشبختیِ ما رهبریِ قرآنی است              

ریشه ی خیری و از تو همه برخوردارند

ای که ناز نفست سمفـونی ایرانیست

مثل خورشیدی و گرمای تو هستی بخش است

گم شده ما و تو راهی ، سخن پایانیست

احمدیزدانی

عالم پر از جنگ و تباهی زشت عالم

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ

عالم پراز جنگ و تباهی ،زشت عالم

در کشتی امنیّتیم و شاد باهم

دنیای دشمن پست و دنیای هیاهو

سلّول وحشتزای ترس و مرگ هرسو

از بس که تخم زشتی و نامردمی کاشت

آلوده ی زشتی است از تخمی که میکاشت

هرروز در یک کشوری برپاست ماتم

از مکر شیطان و رفیق غاصبش هم

اینسوی بازار است پای کار ملّت

بیزار از جنگ است و از کشتار ملّت

سی سال میسازد ،نشد آباد آوار

شد کار ملّت صبح و شب ،شب تا به صبح کار

دست خدا همراه جمع ماست یاران

مسئول هستیم از برای حفظ ایران

احمدیزدانی

 

آغاز سخن بنام خدا

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۲۴ ق.ظ

می کنم آغاز با نامت خدا

           مفتخر بر نامِ نامیِ شما

ماهِ رخشان و زمین و آسمان
           هست انوارِ شما در جزءآن
در دلِ هرجزء از کلّ جهان
           هست آثارِ بزرگیتان عیان
هرچه گفتم من زِ روزِ ابتدا
            تگیه گاهِ من فقط بودی شما
خام گفتم ، بی قواعد گفته ام
            پخته گفتم ،با شواهد گفته ام
در تمامِ سالها در طیِ راه
            بوده ام من چون گدا،تو پادشاه
از شب و روزت هزاران داستان
             گفته ام من بارها ،باصدزبان
داده ام شرحِ معانی با کلام
             بود شامل مهرِ تان بر این غلام
از درختان و گل و صحرای تو
              از کویرو جنگل و دریایِ تو
دادی از هریک به آن دیگر حیات
              داده ای عالم به یک ذرّه نجات
معرفت با صدمعانیِ دگر
             خلق شد از تو در عمقِ یکدگر
عشق را در سینه ها انداختی
               کینه راهم سدّ راهش ساختی
خلق کردی مرگ را از زندگی
               داده ای معنا به مرگ از بندگی
سالها من خام بردم نامِ تو
 خورده ام مِی، من شکستم جامِ تو
هم دل و هم چشمِ دل ، هم زندگی
        هست بانام تو در سازندگی
جملۀ اوراق و دفتر از تو هست
              عشقبازیهایِ اختر از تو هست
ظلم و عدل و روزو شب نحوِ تو هست
  رفت و آمدها همه محوِ تو هست
وادیِ فکری و مشتاقی زِ ما
  ـ            می دمی بر مُردگان روحِ بقا
هرچه گویم از تو، مثلِ قطره هست
             سوزنی در کاهدان و ذرّه هست
می دهی تو اختیارو جبر هم
              می کنی تو زنده و در قبر هم
             
از دلِ آتش برودت می دهی
              از تفرّق تو مَودّت می دهی
می کنی آتش به ابراهیم سرد
               می کنی حق را تو پیروزِ نبرد
هرچه هستی؟آخرِ دنیا توئی
             ابتدایِ خلقتی ،غوغا توئی
خالقِ من ،خالقِ عالم شما
             خالقِ کلِّ بنی آدم شما
           دستگیری می کنی ،رهبـر توئی
          بر تمامِ انس و جان ،سرور توئی.
 
                                احمدیزدانی


 

اشعار احمدیزدانی

در این وبلاگ اشعار گاهاً خام و بازنگری نشده که ممکن است دارای عیوبی هم باشند از شاعر معاصر احمدیزدانی با تخلّص کوتوال در دسترس علاقمندان شعرو ادب فارسی قرار دارد

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی