رنجها بود از پدر، خرجش مرا
پول کالائی بدون هر بها
مادران دلخوش به فرزندانِ خود
در دفاع از ما خدای مهرها
اندک اندک نوجوانی شد تمام
شخصیّت تثبیت شد با ننگ ونام
شسته دست ازدفتر و درس و کلاس
مانده هرآغاز از ما ناتمام
با جوانی وارد عالم شدیم
یک به یک رفتند از ما ،کم شدیم
هر سقوطی از گناه آغـاز شد
بر ضمیر دین خود ماتم شدیم
کم کم آمد دست اسرائیلیان
پای فرهنگ خراب غربیان
ریختند چون برگ در هرگوشه ای
با خمینی پاشدیم از جایمان
بارها یزدان به من خدمت نمود
راه را روشن و با حکمت نمود
دوستانی با سقوط سخت خود
مرگ عرض اندام با قدرت نمود
من ولی دارم حکایت بیشتر
با تاهّل شد رعایت بیشتر
زیرو روی بیشماری دیده ام
شد وجودم با خدایم خویش تر
دردو رنجم رفت هم بار کَجَم
عشق شد مهمانِ دنیای لجم
شد تمام هستیم خوف و رجا
داد خالق نوش از جام حجم
رفته بوئیدم گلاب توبه را
خوردم از زمزم من آب توبه را
جسم و جانم پاک شد از مهر او
حس نمودم آفتاب توبه را
در به پاکی ها گشودم روزو شب
کسب پاکی ها نمودم روزو شب
خورده فـرزندان من رزق حلال
خالق خود را ستودم روزو شب
حالیه در گوشه ای آرام من
سر بزیرو بنده هستم ،رام من
مینویسم خاطرات رفته را
هست شیرین زندگی در کام من