ای که نورتودر این خطّه ی کوهستانیست
گفتگو از تو نجات از گذر بحرانیست
خودِ عالَم شده ای، گُم شدنِ در تو بقاست
هرکه همراه تو شد دیدۀ جان نورانیست
وطنم در غم گمنامی تو غمگین است
خاک تو بوسه گه رهبرو کارستـانیست
روشنائی شده ای در شب ظلمانیَ ما
بعدِاز گم شدنت قبله شدی ،طوفانی است
داغدارانِ تو از داغِ غمت می سوزنـد
باحضورِتو وطن بیمه زِ هر ویرانی است
محرمِ بارگه دوست شدن ، نوشَت باد
از شمیم نفست مشکلِ ما آسانیست
رفت و آمدبه تواز عرش و همه در فرشیم
خوش به حالِ تو که راه و روشت انسانیست
بـه تـو کردند تاسّی همه ، حتّی رهبر
اوجِ خوشبختیِ ما رهبریِ قرآنی است
ریشه ی خیری و از تو همه برخوردارند
ای که ناز نفست سمفـونی ایرانیست
مثل خورشیدی و گرمای تو هستی بخش است
گم شده ما و تو راهی ، سخن پایانیست
احمدیزدانی