مثنویهای پاک دارم من
نیست دیگر شراب عقده گشا
در رَگَم مِی چو تاک دارم من
در جوانی ستاره باران بود
قلبِ شورو نشاط ایران بود
تا که لذّت برم ازاو گفتند
یک شهید و پلاک دارم مــن
بسته دست و گشـاده شد بازو
کرده بر لشکر خمینی رو
گفته ام من که اهل اسلامم
منطق دین ملاک دارم من
پا بـمیدان انـقلاب افـتاد
نِگَهَم سوی آفتاب افتاد
حرفهای امام حرف حساب
ریشه در عمق خاک دارم من
شادمان رفته ام به اردویش
وای از خنجر دو ابرویش
زده زانو نموده ام تعظیم
یادِ آن روز پاک دارم من
رفت ذلّت و آبرو آمد
آب رفته بسوی جو آمد
رهبرِ نازنین و سرور من
با حضورش چه باک دارم من
کشور دین و دل ز جا برخاست
کرد ملّت هر آنچه را میخواست
مـرجعِ شیعه حاکم و سرور
بویِ گل عطرناک دارم من
حالیه دارم این دعای بلند
ای خدا بر شرافتت سوگند
دست آل سعود را بربند
رندم وسینـه چاک دارم من
ای جوانان پاک کشور من
تیغ تیزیدو جنستان آهن
هست صدّام عبرت تاریخ
یادی از یک هلاک دارم من
قطعاً آلِ سعود یک عقده است
عالَم دین دچار یک غُدّه است
میکند سرنگون یقین دادار
بهرِ فرعون مغاک دارم من