مهربانی ، از تو و از لطف تو شرمنده ام
تا بفکرت میروم یاد تو گردد خنده ام
واقعاً غیر از تو را هرگز نمیبینم حریف
قدرتی که میخورم از آن زمین تا زنده ام .
.
شیطان چو حرف بی عملان ورشکسته است
درگیرتر ز گرگ گرفتار و خسته است
از بس زبان بریز و مزوّر و ناکس است
چون خواهشی به کُنج کنایه نشسته است
دل داده ی مردمم و از آن شادم
در سینه ی خود از عشقشان آبادم
جز مهر و محبّت خلایق عشقی
ارزانی من نکرده است استادم