پائیز به یکطرف و آبان سوئی
تبریک تولّد که گلی خوشبوئی
با بودنتان خانه ی دل نورانیست
اوجی ز مراتب شرف ، نیکوئی
امّید که باشی و بتابی صد سال
در معرفت و خواندن خود الگوئی
افسانه ای از تمام خوبی هائی
محکم تر از هر برجی و هر باروئی
در کُنه دلم عشق شما تثبیت است
تقدیم کنم ز خرمنش یک موئی
امّید نبینی غم دوران هرگز
با مردم غمگین بکنی همسوئی
یک عدّه رفیق و همدم شیطانند
فاسد شده اند و پست و بی ایمانند
مردم نکنند تاسّی از این اوباش
شرمنده ز جانبازی جانبازانند .
بهتر از هرکس خبر دارم که لایق نیستم
خار راه اهل دل هستم ، شقایق نیستم
هرچه خوبی در جوانان جستجو کن ، پیر نه
میکنم مطرح حقیقت ، غرقه در نق نیستم .
شهریار است و تراشیده برلیان، بی نظیر
شهریاران سخن گفته از ایشان ؛بی نظیر
گفته است از بخششِ انگشتر مولا ی عشق
گشته خود انگشترِ اشعار دوران بی نظیر
احمد یزدانی
خون و خونریزی مرام ظالمان
هرکجا جنگ است نام ظالمان
غصب و غارت منجلاب ظالمان
برف زشتی ها و بام ظالمان
کارشان سلّاخی و کودک کشی
مرگ و بیماری پیام ظالمان
راه حل تنها عدالت هست و نیست
همرهی با انسجام ظالمان
باید انسانهای عالم با خرد ،
کرده باهم تلخ کام ظالمان
تا خداوند بزرگ و مهربان
کرده نابودی به جام ظالمان .
احمد یزدانی
مدیون خداوند گرامی هستم
از لطف عمیم او خوش و سرمستم
دارم چو توئی الهه ی خوبی ها
از رایحه ی خوش کمالت مستم
چون نعمت از سوی خدا هستی تو
خوشبخت حقیقیم به حق دلبستم
امسال که در اوج بزرگی هستی
با مهر تو درب غُصّه ها را بستم
شکرانه ی مهربانیت خورشیدم
از عمق وجود خود دعاگو هستم .