اشعار احمدیزدانی

ز دست عدّه ای درگیر شهرت

گرفتار دورنگی شد ولایت

خدایا نسل آنها را برانداز

و یا با لطف خود فرما هدایت

تلاش و سعیشان القاء القاب

کنون شد دکتری مد بینهایت

نه دکترهای اهل فضل و دانش

فقط عنوان بدور از هر کفایت

نشسته بر سر جا جنس اصلی

و با دانش بمردم کرده خدمت

اگر زحمت کشید و دکتر است او

نموده کوچکی ها با نجابت

گرفتاری ز دست عقده ای هاست

که دکتر گشته در یکشب به سرعت 

شده شغل گروهی جعل مدرک

شده عنوان دکتر یک حسادت

بگیرد پول و در یک آن واحد

کند صادر ز خود دکتر بغایت

ولی یک عدّه انسانهای خودخواه

روابط را نموده پل به شدّت

و خوابیده شبی ، در صبحگاهش

به خود داده چنین عنوان به راحت

ولی غافل که زیرک بیخبر نیست

که قلّابیست عنوان در نهایت

نباشد چون نظارت اینچنین است

شود عنوان جعلی یک سعادت

تمام عشقشان عنوان و مدرک

نه با زحمت که از یک موقعیّت

هوا پس باشد و اوضاع خراب است

کسی را خوش نمی آید حقیقت.